همه تجهیزات بود،ولى هیچ اثرى از خود شهید نبود
تبلیغات
به این سایت رأی بدهید
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 150
بازدید دیروز : 97
بازدید هفته : 357
بازدید ماه : 2687
بازدید کل : 72701
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 265
:: کل نظرات : 32

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 26

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 150
:: باردید دیروز : 97
:: بازدید هفته : 357
:: بازدید ماه : 2687
:: بازدید سال : 22885
:: بازدید کلی : 72701
نویسنده : mohammad
دو شنبه 5 اسفند 1392

ارتفاع 112 از آن جاهایى است كه بچه ها زیاد مقاوت كرده و شهید شده اند. از صحنه هاى بسیار جالب و تكان دهنده آنجا، یافتن پیكر شهدایى بود كه براى زدن تانك و دوشكا، از بقیه نیروها جدا شده اند. یك تنه زده اند به دریاى بلا تا راه را باز كنند و خطر را بشكنند.

 

این یكى دیگر خیلى عجیب بود. یعنى چطور مى توانست باشد. همه تجهیزات بود، كوله پشتى، فانسقه و قمقمه و جیب خشاب ها، حتى كلاه آهنى، ولى هیچ اثرى از خود شهید نبود، اعصابم داشت خرد مى شد، یعنى چى شده؟ كجا مى توانست رفته باشد؟

 

آهان! حتماً تجهیزاتش را باز كرده تا سبكتر شود. تا راحت تر گام بردارد. سریعتر بپرد. اما كجا؟ به كدام سمت. چه جایى بوده كه آن جوان را این گونه به سمت خویش كشانده است.

 

نگاهم را در اطراف چرخاندم. بر روى سنگر دو شكایى كه كمى آن طرفتر بود، قفل شد. فاصله را سنجیدم. جهت را هم یافتم. بله. خودش بود. به احتمال بسیار قوى او رفته تا دوشكا را خفه كند. رفته تا او را كه راه نیروها را سد كرده بوده خاموش كند.

 

مسیر را از محل تجهیزات به طرف سنگر دوشكا پى گرفتم. جلوتر كانالى بود. در نزدیكترین مكان ممكن، جایى یافتم كه براى پناه گرفتن بهتر بود. جایى كه از آنجا مى شد با پرتاب نارنجك، آتش دوشكا را ساكت كرد.

 

جا خوردم. خشك شدم. پاهایم بر زمین میخكوب شدند. همان گونه كه حدس مى زدم، شد. در مقابل سنگر دوشكا، پیكر شهیدى بدون تجهیزات افتاده. نگاهم را انداختم به طرف محل قبلى. شهید كه پلاك و كارت هاى شناسایى همراهش بود، این فاصله را دویده و خود را تا جلوى سنگر دوشكا رسانده بود. این گونه جاها، شهید كمتر یافت مى شود. آنهایى هم كه پیدا مى شوند، معلوم است از آنهایى بوده اند كه به واقع جمجمه هایشان را به خدا عاریه داده بودند. یكه و تنها، سینه سپر كرده و به دریاى بلا زده اند.

 

با ذكر صلوات، پیكر را جمع كردم. دلم نمى آمد از این صحنه عكس نگیرم. تجهیزاتى كه میان سیم هاى خاردار، در حالى كه آن سوتر سنگر كمین دوشكا به چشم مى خورد، دستخوش باد، این سو و آن سو مى شدند و فقط خش خشى آرام از آنها باقى مانده بود. آن را در قاب تصویر ضبط كردم.




:: موضوعات مرتبط: خاطرات تفحص , ,
:: بازدید از این مطلب : 934
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س).
روی عقیق نوشته بود:« به یاد شهدای گمنام»
شهدایی که در فاضلاب انداخته شده بودند
شهدایی که با شکنجه، زنده به گور شدند
هفت شهیدی که با قیچی‌های بزرگ فولادی از وسط جدا شده بودند
دیگر دنبال آب نبودیم . « شهید ابوالفضل ابوالفضلی»
ژنرال بعثی گفت: همراه این شهید پارچه قرمزرنگی بود
عکسی خندان از امام خمینی(ره) تو جیب شهید گمنام...
دیدیم روی پیشانی یک شهیدروئیده اند
راهی بازار شد.مثل دیوانه ها شده بود.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان میداد
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟

پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند


  خندهتبادل لینک هوشمند خنده
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس defaemoghadas3.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.